جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه

بهاى طبل تو خالي اصلاح طلبان!! نوشته : منى عودة

زمان زيادي از به روي كار امدن حسن روحاني به رياست جمهوري ايران نمي گذرد, در حالي كه تحولات  زيادي در سياست داخلي و خارجي ايران در حال حدوث است. گمان ميرود اقاي روحاني عزم خويش را جزم بسته تا با ظاهري مختلف دسته گل به اب دادنهاي احمدي نژاد را ماست مالي كند. متأسفانه اين به اصطلاح اصلاح طلبي بريزيدنت روحاني توانست تا حدودي عقل عموم را شستشو دهد. جهان عرب كه در دو سال اخير, ايران براي انها دشمن سر سخت تر از اسرائيل شده بود و تازه به سياست هاي توسعه طلبي , گسترش و نفوذ ايران در پيكر خود پي بردند,دست و پاي خود را گم كرده و در فرستادن پيام هاي تبريك به وي از هم سبقت مي گرفتند. اين خوشحالي  با گفتگوی حسن و حسین (رؤسای ايران و امريكا)  ديري نپاييد و كاخ خيالبافيهاي حساب نشده شان را فرو پاشيد. هنوز عرب ستيزي بي حد و مرز ايرانيان براي عرب ها جا نيافتاده است, انها گمان مي كنند كه روحاني يا خاتمي خوش خنده با شعارهاي كاذب خود واقعا حامي و پرچمدار صلح و دوستي در ايران و جهان هستند, غافل از اينكه هزار و چهار صد سال است كه شوونيستهاي فارس شعار "عرب هر چه باشد مرا دشمن است"سر ميدهند, كه اصلاح طلبان در ايران از اين قاعده مستثنى نيستند.
ميتوان اين ريسيستي راديكالي پان ايرانيست ها و برخورد متناقض بيانيه هاي حقوق بشریشان را نسبت به عرب هاي أحواز بوضوح دید.در همين چند ماه اخير كه روحاني به عنوان رئيس جمهور بر سر كار امد, صداي نالان مردم عرب الأحواز رساتر از گذشته مبني بر اين كه "ما از بي كفني زنده ايم"به گوش ميرسد.
فقر روز افزون,بيكاري,اعتياد به مواد مخدر,انواع سرقت,خودكشي,فساد اخلاقي و اجتماعي,مهاجرت به خارج,افت تحصيلي,گراني و قيمت هاي خيالي اجناس,خشکسالی,مصادره زمين هاي كشاورزان عرب, ابتلا به بيماريهاي گوناگون و علاوه بر اين ازدياد دستگيريها و اعدام هاي فعالان فرهنگي ,سياسي و حتى شعراي عرب از معضلات و بحران هايي هستند كه ملت عرب الأحواز روزانه با ان دست و پنجه مي زنند.
سیاست های آپارتاید گونه نظام اخوندي روندی گسترده و بی رحمانه به خود گرفته است. قلع وقمع جنبش مسالمت آمیز ملت عرب الأحواز بوسيله نیروهای امنیتی رژیم به شيوه هاي مختلف انجام ميگیرد . هر از چندی با حمله به منازل مسکونی شهروندان عرب, جوانان بی گناه را بازداشت و برای آنها پرونده سازی می کنند.
در این میان سازمان های حقوق بشری أحوازي و فعالان سیاسی و فرهنگی عرب در داخل و خارج از احواز سایر مجامع بین المللی را به واکنش پیرامون این حوادث فرا خوانده اند. نامه ي سر گشاده  شهيد عبد الرحمان حيدريان و برادران وي خطاب به مجامع بين المللي و همچنين نامه ي فعال فرهنگي محكوم به اعدام اسير مهندس هاشم شعباني نمونه هاي انكار ناپذير دادخواهي يك ملت زنده است.
در روزهاي اخير پديده ي جديدي كه ميشود گفت يكي از سياست هاي زیرکانه نظام ایران که در الاحواز به اجرا در امده اينست كه جوانان احوازي را با وعده زندگي مرفه و داشتن پيشه ي مناسب با حقوق بالا(بدون مرخصي) در كمپاني هايي از قبيل شركت هاي ساخت قطعات ماشين و شركت هاي ساخت دستمال كاغذي ووو.. وداشتن منزل و امكانات بهتر به شهرهاي شمالي و مركزي ايران(فارس نشين) هجرت داده وبا استخدام دختران مجرد فارس در اين شركت ها زمينه ي تقارب وازدواج اسان جوانان عرب أحوازي را با دختران فارس مهيا ساخته تا انها را زمين گير كرده و راه باز گشت به أحواز را بر انها ببندند. بيش از اين حكومت فاشيست فارس تلاش هاي بي وقفه اي در راستاي تغيير تركيب جغرافيايي و هجرت ملت عرب به بقيه مناطق  و جايگزيني أقوام ديگر در أحواز نمود اما گويا تلاش هاي سابق نتيجه ي دلخواه پاکسازی نژادی  را نداده و به ان بسنده نكردند.
و پديده ي ديگر جمع اوري شيوخ قبايل عرب توسط نظام و پيمان بستن  و دادن مبالغ گزاف و وعده و وعيدهاي زياد ديگر از انها خواسته اند تا از فعاليت جوانان در هر زمينه اي جلوگيري شود و متأسفانه خيلي از اين شيوخ ريش سفيد أحوازي چشم و گوش بسته با نظام بيعت كرده و دست در دست انها بر اعدام جوانان عرب خود را مهر سكوت و تأئيد زده و در اين بين حكومت غافل از اين است كه " اخر شاه منشي شيوخ,كاه كشي است" و امروزه حرف انها, در ميان جوانان زنده كه زندگي مي خواهند خريداري ندارد. این اولین بار نیست که حکومت مرکزي ايران شيوخ قبايل عرب را گرد هم اورده و با انها اسمان ريسمان مي بافند. بيش از اين نشست هاي زيادي ميان انها تشكيل شده كه اكثر اين نشست ها در رابطه با تعهد گرفتن از شيوخ براي شركت در انتخابات بوده. براي نمونه مي توان به ميتينگ حسن روحاني با شيوخ در تهران و احواز و نشست محمد باقر قاليباف در احواز قبل از انتخابات سال 1392ونشست احمدي نژاد در استانداري خوزستان با سران قبايل واهداي چفيه , دشداشه و بشت از جانب شيوخ به وي در سال  1392 وهمجنين سفر علي اكبر هدايتي در سال 1392 به احواز و نشست وي در مضيف يكي از شيوخ و علماي عرب در منطقه ي سيد خلف ياد كرد.همه اين نشست ها در طي فقط يك سال اخير به طول انجاميد. قبول شيوخ قبايل عرب براي نشست و گفتگو با سران نظام معنايي جز وطن فروشي انها و دادن وعدهاي نوكري و جابلوسي و تائيد ادامه اشغالگري نمي باشد.
اين روزها  مبحث بسياري از فعالان عرب أحوازي, در مورد اجراي ماده پانزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه همان "تدريس به زبان مادري" است.اكر بالفرض محال اين ماده به اجرا در امد و زبان عربي در احواز تدريس داده شد چند در صد معضلاتي كه در بالا ذكر شد كاسته ميشود؟ با هجرت روزافزون به شهرهاي فارس نشين و همچنين اروبا و اسكان ديگر أقوام در احواز زبان عربي به چه كساني تدريس خواهد شد؟ و ايا نظام  اعدام فعالان فرهنگي كه يكي از مطالبات انها اجراي همين مادة پانزدهم بوده توقيف خواهد شد؟ و ايا افت تحصيلي و يا ترك تحصيل كودكان ونوجوانان كه يكي از عوامل اساسي ان فقر و بي بضاعتي است حل میشود؟ و ايا بعيد به نظر نميرسد كه  تصويب اين ماده سلام و بدرودي است از جانب يك گرگ طمّاع, تا أذهان عموم را با بخشش و كرم خود بقاپد و در مقابل ان سياست هاي خبيث حساب شده خود در الأحواز را دو چندان كند ؟
به نظر من امروزه مهمترينِ بحران ها و معضلاتي كه در وهله اول در احواز بايد حل شود,جلوگيري از پاكسازي نژادي و توقف اعدام جوانان احوازي و اشتغال زايي است. باز كردن گره ي همه اين معضلات دست هيچ قدرت خارجي نيست .جرقه ي همه انقلاب ها و جنبش ها از داخل كوچه و خيابان و از داخل بطن يك ملت است.
منى عودة
14/10/2013

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر