جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۲ اسفند ۱۸, یکشنبه

ما كجا و روز زن كجا؟؟؟ نوشته : منى عودة

هنگامي كه از زن أحوازي سخن به ميان مي ايد نا خواسته ذهنم به تكابوي حقوق زير پا گذاشته اش مي پردازد . اگر به طور گذرا نيم نگاهي به تاريخ سراسر جهان  بياندازيم  زنان در عصور مختلف به شيوه هاي متنوع و وحشيانة مورد ازار و اذيت و تحقير واقع گرديدند. به طور مثال در شرق دور كشور پر جمعيت چين به علت احاطة به سواحل دريايي وسيع وشرايط  اب و هوايي دگرگون در معرض جزر و مدهاي هولناك قرار ميگرفت و از انجا كه خرافه در ميان انها رواج داشت که از پست ترين اين خرافه ها اين بود كه انها عقيدة داشتند  امواج دريا براي گرفتن زيباترين دختران جوان انها به بستر ساحلي هجوم مي اورند لذا انها هم براي فرو نشاندن غضب امواج, دختران زيبا و جوانشان را به دريا مي انداختند.همچنين در ميان چينيان باستان زن بيوه همانند ميراث به خانواده ي شوهر ميرسيد.و همچنين مردان چيني اختيار دفن زنان زنده خود را داشتند.
و اما  كشور پهناور هند كه تا هم اكنون ميتوان عقايد و خرافات كهن را كه فقط كمي كمرنگتر شده  اند در ميان انها به وضوح ديد . در هند قديم از وحشيانه ترين رسوم انها رسم (ساتي يا سانسكريت) كه مبني بر سوزاندن زن زنده با همسر مرده اش بود در مورد زنان به اجرا در مي امد.اين قانون در سال 1929 ميلادي در زمان استعمار هند توسط بريطانيا ممنوع شد و در سال 1987 ميلادي اين ممنوعيت به شكل قانوني تقويت شد با اين وجود هنوز نمونه هاي نادري را ميتوان در گوشه و كنار هند در ميان مردم وابسته به ايين هاي سنتي مشاهده نمود.
در اروباي قرون وسطايي زن عددي به شمار نمي امد و فاقد هر گونه حقوق اجتماعي و مالي بود در واقع قوانين كليسا در حق زن بي رحمانه بود.براي مثال   ژان کریسوستوم قدیس مي كفت : در میان تمام جانوران وحشی؛ زیان بار تر از زن وجود ندارد. (جنس دوم/ج۱/ص۱۵۹)
آگوستین قدیس که شاید بتوان وی را برجسته ترین عالم مسیحی در تمام اعصار نامید معتقد بود : زن حیوانی است که نه استحکام دارد و نه استواری؛ زن از بدی تغذیه می کند و سر آغاز همه دعاوی و مخالفت هاست و راه و طریق هر گونه فساد اخلاق است. (جنس دوم/ج۱/ص۲۸ و ص۱۶۸)
در قانون ساکسون؛ حداقل مجازات در مورد زنان زناکار بریدن بینی و گوش های وی بود؛ و به شوهر اختیار می داد که اگر زن خویش را بی وفا دید؛ او را به قتل برساند. (تاریخ تمدن/ج۴/ص۱۱۰)
در قرون وسطی حق هر گونه آزادی از زنان سلب شده بود؛ این ظلم تا بدان حد بود که اگر زنی با برده ای ازدواج می کرد از حمایت قانون محروم می شد و خانواده حق کشتن او را داشت. (جنس دوم/ج۱/ص۱۶۱)
در سال 586 ميلادي کنفرانسي در فرانسه براي بررسي اين موضوع منعقد شد که آيا زن بشر است يا نه و در نهايت به اين نتيجه رسيدند که زن بشري است که فقط براي خدمت به مردان خلق شده است .در عصر رنسانس زنان در اروپا جان تازه اي گرفتند و زمزمه هاي مطالبت از حقوق ميان انها نمايان شد, تا امروز كه زن در كشورهاي غربي حرف اول را ميزند و حقوقش اگر بيشتر از مرد نيست كمتر هم  نمي باشد.
گذري ميكنم به تاريخ جزيرة العرب ,قبل از اسلام زن در جاهليت نيز از حقوق انساني برخوردار نبود بعضي از قبايل عرب دختران نوزاد خود را زنده به گور ميكردند ((وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ. بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ))(( و هنگامى كه از دختر زنده به گور بپرسند به كدام گناه كشته شده ؟)) تكوير 8,9
طبعا انها زن را مايه ي شرمساري و تشاؤم ميدانستند. ((َو إِذَ ابُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ . يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ))(( و چون يكى از آنان را به ولادت دختر خبر دهند [از شدت خشم] چهره‏اش سياه گردد، ودرونش از غصه واندوه لبريز و آكنده شود به سبب خبر بدى كه به او داده‏اند ، از قوم و قبيله‏اش در جايى كه او را نبينند پنهان مى‏شود و نسبت به اين پيش‏آمد در انديشه‏اى سخت فرو مى‏رود كه آيا آن دختر را با خوارى نگه دارد يا به زور زنده به   آگاه باشيد.))النحل 58,59 [نسبت به دختران]  كورش بكند بد داورى مى‏كنند
ازدواج بسران با همسر پدري بعد فوت پدر در زمان جاهليت امري عادي بود لذا در قران از ان نهي شده. ((وَلا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتاً وَسَاءَ سَبِيلاً))(( و با زنانى كه پدرانتان با آنان ازدواج كرده‏اند ازدواج نكنيد ، مگر آنچه  (پيش از اعلام اين حكم)
انجام گرفته باشد . يقيناً اين عمل ، عملى بسيار زشت و منفور و بد راهى است)) نساء22
شايان ذكر است در ان زمان تعداد زوجات حد و حدودي نداشت همانطور كه طلاق حد و حدود نداشت و مرد, زن چندين بار مطلقه اش را باب ميلش پس ميگرفت. يعني يك مرد مي توانست به دلخواه تا بي نهايت زن داشته باشد.
در ميان ايرانيان باستان نيز قاعدة بر همين منوال بود و فرق انچناني نداشت. ايرانياني كه هم اكنون بانگ تاريخ و فرهنگ و تمدن چندين هزاره سر ميدهند قبل از ورود اسلام به ايران با محارم كه همانا دختران و خواهران و مادرانشان هستند ازدواج ميكردند.همچنين مرد فارس ازاد بود هر معامله اي را كه ميخواست در حق زن خود بكند  حتى حق حيات و زنده بودن و حكم مرگ زنش را خود صادر مينمود.
از ميان تمام تمدن هاي باستان به جرات مي توان گفت تنها دو تمدن مصر باستان و تمدن عيلام (أحواز كنوني) به زن حقوقي را اختصاص دادة بود كه اين حقوق تا هم اكنون زنان امروزي در بسياري از نقاط مختلف جهان از ان بهرهمند نيستند. در مصر باستان احترام و توجه خاصي نسبت به زن بود و وجود زنان حكمفرما در زمان فراعنه همانند حچبسوت و كيلوپاترا نمونه هاي بارزي هستند. زنان مصر باستان از حقوق اجتماعي  برابر با حقوق همسرانشان برخوردار بودند.
و اما در ميان عيلامي ها وضع حقوق زن از مصر باستان هم بهتر بود تا حدي كه بافت جامعه ي عيلامي ها بر اساس زن سالاري و حكمراني زن بود و علاالعكس بقيه تمدنها كه براي خود الهه ماه و ستاره و نور و اب و اسمان داشتند, عيلاميها الهه انها زن (پينيكير,) بود.
والتر هينتس عيلام شناس مينويسد:زنان عيلامي از حق شهادت دادن در دادكاه برخوردار بودند و اثر انكشت انها در لوحه ها و كتيبه هاي كلي در كنار اثار انكشتان مردان باقي مانده و همجنين دختران عيلامي به مقدار مساوي با بسران ارث ميبردند و كاه هم تنها وارث بودند و بسران از ارث بهره مند نمي شدند. زنان همچنين حق خريد و فروش املاك و دارايي را داشتند.به طور كلي زنان در ميان عيلامي ها منزلت بزرگ و والايي داشتند.
امروزه زنان در بيشتر نقاط مختلف جهان به نسبت بالايي از حقوق خود دست يافتند و بعضي از انها به نيمي و يا حتى در صد كمي از حقوقشان رسيدند.در اين ميان برميگردم به سر نوشته ام كه همانا حقوق زن أحوازيست.زن احوازي كه امروزه بايستي ميراث دار زنان عيلامي باشند لكن در تحت سخت ترين و بي رحمانه ترين شرايط حياتي از كمتر حقوقي بهره مند نميباشند.
بافت قبيله اي و سنتي مردم عرب احواز و پايبندي انها به عادات و رسوم ديرينه حق زندگي سالم  را از زنان ميگيرد. در ميان بسياري از خانواده هاي عرب ادامه تحصيل دختران تا مرحله اي كه قادر به خواندن و نوشتن باشند كافيست اين در حاليست كه امارهاي رژيم ميگويد 65  در صد زنان عرب كمتر 35 سال خواندن و نوشتن نميدانند و اين ميانگين در ميان زنان بالاي 35 سال به 95 در صد ميرسد.همچنين ازدواج غصبي دختران با پسر عمو يا يكي از اعضاي فاميل در ميان بسياري از خانواده ها ديده ميشود كه حق اختيار شريك زندگی را از دختران سلب نموده و در بسياري از حالات دختران به علت عدم توافق به اين نوع ازدواج ها منجر به خود كشي شده اند. علاوه براين نوع ازدواج, ازدواجهاي غصبي ديگري نيز در ميان مردم عرب احواز وجود دارد كه حق اختيار را از دختر ميگيرد و دختران بدبخت بي چون و چرا ميبايست تن به اين ازدواجها كه أغلب مصلحتي هستند تن دهند. در واقع دختران  را همانند رشوه و يا كالا مبادلة ميكنند.از اين نوع ازدواج ها ميتوان از ازدواج "فصلية" "حسان" "شغار" مصادقه" "خمسية" "نهوه" ياد كرد. براي توضيح اين نوع ازدواجها به طورمفصل ميتوان به كتاب "زن در گذر تاريخ" نوشته موسى سيادت مراجعه كرد. قتل هاي ناموسي نيز در جامعه ي احوازي نمايان است به صورتي كه طبق اخرين امارهاي رسمي ايران خ و ز س ت ان و بلوچستان بالاترين امارها را در قتل هاي ناموسي به خود اختصاص داده كه أغلب اين قتل ها فقط به خاطر سوء ظن به دختر توسط خانواده ها بوده. و يا سربيچي دختران از اوامر مردان فاميل و تن ندادن به ازدواج هاي فاميلي و بر چسب زدن داشتن دوست پسر غريبه و يا حتى به خاطر يك تماس تلفني به دختران خود شك كرده و مرتكب جنايت ميشوند.
طبيعتا وجود اشغالگران فارس اين مصايب را دو چندان ميكند. زمانيكه اقليم الأحواز به تصرف فارس ها در امد.سيستم حياتي مردم عرب دگرگون شد. زبان فارسي كه زبان بيگانگان بود در أحواز اشغالي زبان رسمي شناخته شد.مهاجرت فارس هاي اشغالگر از شهرهاي فارس نشين به سمت احواز شروع شد. از انجا كه بافت جامعه عرب الأحواز به صورت قبيله اي و شيخ نشين بود و عرب حساسيت خاصي نسبت به دختران و زنان خود دارند از بيم انكه دخترانشان در دام اشغالگران بيفتند انها را بيش از قبل در مضيقه قرار دادند. در همان زمان(اوايل قرن بيستم ميلادي) كه احواز با اشغالگران فارس مواجه شده بود زنان در اروپا خواهان حقوق خود بودند.امروز پس از گذشت نزديك به يك قرن از اشغال الأحواز نمي توان بافت قبيله اي و سنتي مردم عرب الأحواز را علت اصلي نرسيدن زنان به حقوقشان دانست زيرا كه اگرنگاهي به كشور هاي حاشيه خليج عربي كه تا يك قرن بيش اوضاع بسيار نزديك و مشابهي از نظر فرهنگ , زبان , بافت جامعه, با اقليم الأحواز داشتند بيفكنيم.خواهيم ديد كه در اين چند دهه زنان عرب خليجي توانستند به نسبت قابل توجهي از حقوقشان دست يابند.در صورتي كه زنان عرب احوازي حتى از حقوق و نيازهاي اوليه ي خود از قبيل سلامتي و بهداشت ,حق تحصيل,حق پوشش سنتي محروم و به دورند.و يك زن با پوشش سنتي در ميان فارس هاي اشغالگر يك بي سواد و جاهل به شمار مي ايد. در شهرهاي فارس نشين كانون هاي فرهنگي و علمي براي بانوان بيشمارند در صورتي كه در اقليم اشغالي احواز حتى مراكز فرهنگي كه به صورت داوطلبانه توسط فرهيختگان احوازي براي تدريس قران و زبان عربي به دختران و پسراني كه زبان مادريشان را نمي نويسند و نمي خوانند تاسیس میشوند توسط رژيم اشغالگر فارس بسته و جوانان فرهيخته عرب را به زندان و سپس به دار مي اويزند.
تا زمانيكه اقليم الأحواز درچنگ شوونيستهاي فارس است نمي توان انتظار داشت كه به زنان عرب حقوقي داده شود. لذا خود زنان احوازي بايد قدم هايشان را استوارتر كردة و براي گرفتن حقوق ضايع شده ي خود همت به خرج دهند. من به عنوان يك زن احوازي معتقدم, تمامي زنان عرب أحوازي خارج از جغرافياي موسوم به ا ي ر ان كه از  ازادي بيشتري برخوردارند مسوؤل هستند تا از حقوق پايمال شده ي هم كيشان خود در داخل اقليم الأحواز كه به علت اوضاع امنيتي حاد نميتوانند به سوي احقاق حقوقشان قدمي بردارند, حمايت كنند.
منى عودة
8/03/2014

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر